سخت است حرفت را نفهمند.
حتی با رفتنش دست از نمایش دادنو متحیر کردنه مخاطبش بر نداشت.
واسه تو کمترین پاداش هزاران بار اسکاره...
به خاطره عشقمون یه امشبو پیشم بمون.
بزار به هم دیکه بگن
بزار بگم طرز نگات چه جور منو دیونه کرد
یا اون آخرین روزی که، کرد به دلم نگاهی سرد.
کدوم کلاغ بی قرار می رسه از راه قار و قار
از اومدن خبر میده، اومدن یه یادگار.
مژده اومدنت رو...
و من
و آخرین قطره ی خونم
به پای تو می ریزیم.
و تو همچنان، بوی ناب زن بودن می دهی.
مرا از مرگ ترسی نیست
واهمه من، من بودن است، روزی که تو نباشی.
من آن روز آدم می شوم که تو حوایم باشی.
پس حوایم باش تا در هوایت باشم.
ϰ-†нêmê§ |